بررسي اجمالي شبهات پيرامون مهدويت
بررسي اجمالي شبهات پيرامون مهدويت
شيعهى اماميه، بر اين باور است که
1_امام مهدى (روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداه) دوازدهمين امام از ائمهى اطهار (عليهمالسلام) است;
_2ايشان، پا به عرصهى گيتى گذاشته و در حال حاضر، در اين پهناى هستى، حيات دارد ولى از ديدگان پنهان است;
_3انديشهى ناب مهدوى، با اين خصوصيات، از ضروريات مذهب تشيع بوده و هر گونه تشکيک و ترديد آفرينى در آن، موجب بيرون رفتن از مذهب است .
اين نوشتار، از سه فصل تشکيل شده است:
الف) مباحث مربوط به اصل مهدى باورى و اعتقادات شيعهى دوازده امامى;
ب) پژوهش دربارهى روايات و سخنان موجود در کتابهاى اهل سنت که مخالف با نظر شيعهى اماميه است;
به سؤالاتى در بارهى مهدويت که به اذهان خطور مىکند و گاهى در کتابها مطرح مىشود و چه بسا نويسندگان اهل سنت، با اين سؤالات، باورهاى شيعه را در اين زمينه مورد طعن و انتقاد قرار مىدهند .
فصل يکم: نقاط اشتراک تمامى مسلمانان
اخبار نبى اکرم(صلىاللهعليهوآلهوسلم) دربارهى اين موضوع، در کتابهاى معتبر شيعه و نيز در صحاح و سنن و مجاميع اهل سنت، موجود است . نيز از سوى علماى شيعه و سنى، کتابهايى جداگانه دربارهى حضرت مهدى (روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداه) تدوين شده است . علاوه بر احاديث، آيات بسيارى از قرآن مجيد هم به امام مهدى (روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداه) تاويل شده است . بنابراين، نبايد براى قول ابن خلدون در جهت رد روايات مهدويت و انکار مهدى در اسلام، ارزشى قائل شد . برخى از علماى اهل سنت هم در رد نظر ابن خلدون مطالبى را نوشتهاند .
مشهورترين تدوين کنندگان احاديث امام مهدى، از اهل سنت، ايناناند:
1 - ابوبکر بن ابى خيثمة (وفات 279 ه) ;
2 - نعيم بن حماد المروزى (وفات 288 ه) ;
3 - ابوحسين بن المنادى (وفات 336 ه) ;
4 - ابونعيم اصفهانى (وفات 430 ه) ;
5 - ابوالعلاء عطار همدانى (وفات 569 ه) ;
6 - ابن عربى اندلسي (وفات 638 ه) ;
7 - ابوعبدالله کنجى شافعى (وفات 658) ;
8 - جلال الدين سيوطى (وفات 911 ه) ;
9 - على بن حسام الدين متقى هندى (وفات 975 ه) ;
10 - نورالدين على قارى هروى (وفات 1014 ه) …
گفتنى است، در زمان معاصر هم کتابهاى زيادى از سوى مؤلفان [سنى] دربارهى مهدويت، تدوين شده است . (1)
تواتر احاديث مهدى (عج (ميان علماى اهل سنت، افراد بسيارى، به متواتر بودن احاديث مهدى (روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداه) و يا لااقل به صحت آنها، تصريح کردهاند .
از جملهى آنان، مىتوان اين افراد را نام برد:
1 - محمد بن حسين آبرى (وفات 363 ه) ;
2 - حاکم نيشابورى (صاحب مستدرک)
3- ابوبکر بيهقى (صاحب السنن الکبرى) ;
4 - فراء بغوى محيى السنة;
5 - ابن اثير جزرى;
6 - شمس الدين ذهبى;
7_ نورالدين هيثمى;
8 - ابن حجر عسقلانى؛
9 - جلال الدين سيوطى…
خلاصه اين که در امت اسلامى، محلى براى ترديد آفرينى در اصل ايدهى مهدويت، يافت نمىشود .
نکتهى دوم: در هر زمان، حتما، بايد امامى باشد که همهى مسلمانان به او اعتقاد داشته و به او اقتدا کنند و او را ميان خود و حق تعالى، حجت قرار دهند . ما اين نکته را از اين آيات و روايات مىفهميم:
1 - «لئلا يکون للناس على الله حجة» (2) ; تا براى مردم در مقابل خداوند [بهانه و] حجتى نباشد .
2 - «ليهلک من هلک عن بينة و يحيى من حى عن بينة» (3) (تا کسى را که [بايد] هلاک شود، آگاهانه هلاک شود و کسى که [بايد] زنده بماند، آگاهانه، زنده بماند .
3 - «قل فلله الحجة البالغة» (4) ; بگو: «برهان رسا ويژهى خدا است .» .
حضرت على (عليهالسلام) هم در نهج البلاغه مىفرمايند: اللهم بلى لاتخلو الارض من قائم لله بحجة اما ظاهرا مشهورا و اما خائفا مغمورا، لئلا تبطل حجج الله و بيناته (5) ; آرى، زمين، هيچ گاه از حجت الهى، تهى نيست [. او]، يا آشکار او شناخته شده و يا بيمناک و پنهان است [. او بايد باشد] تا جتخدا باطل نشود و نشانههايش از ميان نرود .
در اين باب، روايات بسيارى در کتابهاى حديثى و روايى، از جمله در صحيحين، مسانيد، سنن، معاجم، . . . وارد شده است که مورد پذيرش اماميه و اهل سنت است . حديثيکم - «من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية; هر کس بميرد و امام زمان خود را نشناسد، بر مرگ جاهليت مرده است .» . سعدالدين تفتازانى، حديث را، مرسله مسلمه (مورد پذيرش همگان) دانسته و مباحثخود را در شرح المقاصد (6) بر آن بنا کرده است . اين حديثشريف، با عبارات ديگرى نيز وارد شده است، ولى همگى، به يک معنا اشاره دارند . به عنوان نمونه، در مسند احمد (7) ، مسند ابى داوود الطيالسى (8) ، صحيح ابن حبان (9) ، المعجم الکبير (10) ، اين حديث، چنين وارد شده است: «من مات بغير امام مات ميتة جاهلية» .
برخى ديگر از علما، حديث را به شکل زير از کتاب المسائل الخمسون فخر رازى نقل کردهاند: «من مات و لم يعرف امام زمانه فليمت ان شاء يهوديا وان شاء نصرانيا .» . البته، بايد چنين معرفتى، مقدمهى اعتقاد باشد; يعنى، هر کس بميرد و به امام زمان خود که منصوب از جانب خدا است، باور نداشته باشد، بر مرگ جاهليت مرده است . مراد از «امام زمانه» ، هر حاکمى که بر امور مسلمانان و مؤمنان سيطره پيدا کرده باشد، نيست; زيرا، شناخت چنين شخصى، واجب نيست و نشناختن او، موجب ورود در جهنم و مرگ جاهليت نخواهد بود . آن امامى که شناخت و اطاعتاش واجب بوده و اعتقاد به او و حجت قرار دادن او بين خود و خداى لازم است، امامى است که منصوب از جانب خداوند باشد . تاريخ نگاران، نوشتهاند همان عبدالله بن عمر که از بيعتبا على (عليهالسلام) امتناع کرد، شبانه، در خانهى حجاج را کوبيد تا با او براى عبدالملک بيعت کند، تا آن شب را بدون امام به صبح نرساند! عبدالله، به حجاج گفت: «شنيدم رسول الله فرمود: "من مات ولا امام له مات ميتة جاهلية" .» .
گفتنى است در اين شب، حجاج عبدالله بن عمر را تحقير کرده و پاى خود را براى بيعت دراز کرد و عبدالله بن عمر اينگونه با حجاج بيعت نمود البته اين اثر وضعى گناه او است، زيرا کسى که از بيعتبا شخصى مثل على (عليهالسلام) خوددارى کند روزى با امثال حجاج با چنين کيفيتى يعتخواهد کرد . همچنين تاريخ نگاران در شرح حال عبدالله بن عمر چنين آوردهاند که ايشان در واقعه حرة - در اين واقعه يزيد بن معاويه به مدت سه روز شهر مدينه را براى سپاهيان خود مباح اعلام کرد تا هر کارى که خواستند انجام دهند، در اين واقعه دهها هزار نفر از جمله صدها تن از صحابه و تابعين کشته شده و صدها زن بدون شوهر فرزند به دنيا آوردند - نزد عبدالله بن مطيع آمد و گفت: نزد تو آمدهام تا حديثى را که از رسول الله شنيدهام براى تو نقل کنم: پيامبر فرمود: (من خلع يدا من طاعة لقى الله يوم القيامة لاحجة له، و من مات و ليس فى عنقه بيعة مات ميتة جاهلية) (11) البته بعدها عبدالله بن عمر به سبب بيعت نکردن با حضرت على (عليهالسلام) و مشارکت نکردن با ايشان در جنگ - با گروه متجاوزان - تاسف مىخورد . (12) بنابراين مساله وجوب شناخت امام در هر زمان و وجوب اعتقاد به امامت اشان و ملتزم شدن به بيعتبا او مورد پذيرش همگان - شيعه و اهل سنت - بوده و احاديث و سيرت صحابه بر آن دلالت داشته و از ضروريات عقائد اسلامى به شمار مىآيد .
نکتهى سوم : حضرت رسول (صلىاللهعليهوآلهوسلم) فرمودند: «الائمة بعدي اثنا عشر» . (13) حضرت مهدى (عج) از جملهى آن امامان دوازده گانه - که حضرت خبر دادهاند - است . در اين جهت، هيچ شک و ترديدى راه ندارد; چرا که تمام صفات و قيدهايى که در اين حديثشريف ذکر شده است، تنها بر حضرت مهدى (روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداه)، منطبق است و نه کس ديگر; زيرا، تنها، آن هنگام که حضرت حجت (عليهالسلام) پديدار شود، مردم، بر امامت او اجتماع خواهند داشت و خداوند تبارک و تعالى، به دست ايشان، اسلام را عزيز خواهند گرداند و بر همهى اديان غلبه خواهند داد . برخى از نويسندگان که جانشينان بعد از رسول اکرم (صلىاللهعليهوآلهوسلم) را از ميان بنى اميه و . . . مىدانند، امام مهدى (عج) را جزء آن خلفا بر شمردهاند .
خلاصهى سخن اينکه: _1 امت اسلامى، داراى يک منجى مصلح، به نام مهدى (عليهالسلام) است . 2 - در هر زمانى، امامى است که بر همهى مسلمانان واجب است او را بشناسد و به او ايمان بياورند . 3 - مراد از مهدى (روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداه) - که در روايات پيامبر اکرم )صلىاللهعليهوآلهوسلم) از او خبر داده شده است - دوازدهمين امام از ائمهى اطهار (عليهالسلام) است . بنابراين، بعد از آن که همهى مسلمانان، بر ايدهى مهدويت اتفاق دارند و حضرت مهدى (عليهالسلام)، امام دوازدهمين شيعيان است، شناخت و اعتقاد به او، واجب است و هر کس بميرد و او را نشناسد، بر مرگ جاهليت مرده است . در کتابهاى اهل سنت هم رواياتى که مطابق با ايده و عقيدهى شيعهى اماميه باشد، وجود دارد . در اين جا به برخى از آنها اشاره مىکنيم:
روايتيکم
روايت دوم
حديثسوم
سخنان دانشمندان اهل سنت
احمد بن محمد بن هاشم البلاذري، (وفات 279 ه)، ابوبکر البيهقى (وفات 458 ه) ; ابن الخشاب (وفات: 567 ه) ; ابن الارزق (وفات 590 ه) ; ابن عربى اندلسى (صاحب فتوحات مکيه). (وفات 638 ه) ; ابن طلحة شافعى (وفات 653 ه) ; سبط ابن جوزى حنفى (وفات 654 ه) ; کنجى شافعى (وفات 658 ه) ; صدر الدين قونوى (وفات 672 ه); جلال الدين سيوطى (وفات 911 ه (
فصل دوم
_2 ر روايتى آمده است: «المهدي من ولد العباس .» . (21) اين روايت نيز، خبر واحد و مخالف روايات متواتر است . به نظر مىرسد، اين روايت، در زمان بنى عباس، براى صلاحيتبخشيدن به سلاطين بنى عباس وضع شده است .
_3 وايتى آمده است: «المهدي من ولد الحسن .» . (22) اين روايت نيز خبر واحد است .
_4 در روايتى آمده است: «اسم ابي المهدي اسم ابي النبي .» . (23) با عنايتبه اين خبر، نام پدر امام مهدى (روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداه)، «عبدالله» است که اين قابل انطباق بر مهدى (روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداه) نيست، اما بايد دانست که اين روايت، خبر واحد است و غير قابل اعتنا .
_5 ابن تيميه هم به طبرى و ابن قانع نسبت داده است که امام حسن عسکرى (عليهالسلام) فرزندى نداشته است . اين نسبت، دروغى بيش نيست و طبرى و ابن قانع چنين نگفتهاند .
فصل سوم
متاسفانه، برخى از نويسندگان اهل سنت، مانند صاحب منهاج السنة، اين سؤالات و ابهامات را با شتم و استهزاء و تمسخر و . . . همراه کردهاند که اين، امرى ناشايست است . انسانى که نمىداند و يا شک کرد، مىپرسد، نه اين که قلماش به مطالب غير اخلاقى آلوده سازد .
1 _ طول عمر
نکته :اگر چه ابن تيميه، اصل حيات حضرت خضر را انکار کرده و گفته است: «بيشتر علما، به وفات حضرت خضر معتقد هستند .» ، ولى ابن حجر عسقلانى (24) حضرت خضر را از صحابهى رسول الله دانسته است و حافظ نووى (25) - از علماى قرن 6 يا 7 - بر زنده بودن خضر در زمان ايشان تصريح دارد . در قرنهاى بعد هم القارى در المرقاة (26) و شارح الواهب الدنيه به بقاى حضرت خضر تا زمان خودشان تصريح کردهاند و حتى حکايتها و داستانهايى از کسانى که با حضرت خضر ملاقات کردهاند و از ايشان اخبار و رواياتى شنيدهاند، (27) نقل کردهاند . پاسخ ديگر اين اشکال اين است که اگر حکمتخداوند، اقتضا کند که يک نفر را هزاران سال در اين جهان باقى گذارد، قدرت خداوند آن اراده و مشيت را به انجام مىرساند .
2استفاده از امام غايب
مکان زندگى حضرت
انتظار، برترين عمل
و نيز بايد بدانيم که حکومت و قضاوت حضرت حجت (روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداه) مانند حکومتحضرت داوود (عليهالسلام) است; (30) يعنى، ايشان، بر اساس واقع و آگاهى خود حکم خواهند کرد و نه بر اساس بينه و . . . بينه و . . . ، از قواعد ظاهرى است که ممکن است، اشتباه هم باشند . يکى از قواعد قضاوت، «قاعدهى يد» است . طبق اين قاعده، مثلا اگر کتابى در دست کسى باشد، همين امر، مالکيت او را بر کتاب، نشان مىدهد . لذا اگر کس ديگرى ادعا کند ولى شاهد و . . . نداشته باشد، قاضى، کتاب را به کسى مىدهد که در دست او است، اما آن هنگام که حضرت اش بيايد، حکم ايشان، بر اساس واقع است . در اين مثال اگر فردى که کتاب در دستاش است، واقعا، مالک نباشد، حضرت به اين قاعده توجه نمىکند و کتاب را به صاحب اصلىاش باز مىگرداند . اين در حالى است که پيامبر اکرم (صلىاللهعليهوآلهوسلم) مىفرمودند (انما اقضى بينکم بالبينات والايمان و بعضکم الحسن بحجة من بعض و ايما رجل قطعت له قطعة فانما اقطع له قطعة من نار) و فقط بر اساس قواعد ظاهرى و نه بر اساس واقع حکم مىنمودند، بنابراين اگر مدعى، بينهاى مبنى بر مالکيتخانه مىآورد، پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم) بر اساس آن بينه حکم نموده و خانه را به ايشان واگذار کرده و مىفرمودند: من بين شما با بينه حکم مىکنم و اگر بينه مدعى دروغ باشد و از اين راه مالک خانه گردد بايد بداند که اين خانه قطعهاى از آتش بوده و نبايد آن را اخذ کند .
هنگامى که اين دو امر را دانستيم، معناى «افضل الاعمال انتظار الفرج» روشن مىشود; زيرا، انتظار ظهورى ناگهانى و حکم بر حسب واقع، انسان را وا مىدارد که در هر لحظه، نسبتبه تکاليف خود در امور اجتماعى و . . . واقف باشد و به آنها عمل کند و خود را در عقيده و عمل اصلاح کند و ديگران را هم اصلاح سازد . بدين سان، انتظار، برترين وسيله براى اصلاح فرد و جامعه است و با اصلاح فرد و جامعه، راه براى ظهور حضرت حجت (روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداه) هموار مىشود و اصلاح شدگان، از اعوان و انصار حضرت خواهند بود . گفتنى است روايات ائمه (عليهمالسلام) شيعيان را از عجله براى ظهور امام (روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداه) بر حذر داشتهاند و تکليف شيعيان را در عصر غيبت، اطاعت از پروردگار و آماده شدن براى ظهور امام مىدانند . ما، فقط، به انتظار ظهور حضرت امر شدهايم . و انتظار فرج هم همان طور که گفته شد يعنى اصلاح خود و ديگران و جامعه . در روايت آمده است که «ولاتستعجلوا مما لم يعجله الله بکم; فانه من مات منکم على فراشه و هو على معرفة حق ربه و حق رسوله و اهل بيته مات شهيدا و وقع اجره على الله و استوجب ثواب مانوى من صالح عمله، قامت النية مقام اصلاته لسيفه فان لکل شيء مدة واجلا;» (31) در آن چه را که خداوند شتاب در آن را لازم نداشته، شتاب نکنيد; زيرا، هر کس از شما که در بستر خويش، با شناختخدا و پيامبر بميرد، شهيد از دنيا رفته است و پاداش او بر خدا است و ثواب اعمال نيکويى که قصد انجام دادن آن را داشته، خواهد برد و نيت و ثواب شمشير کشيدن را دارد; زيرا، براى هر چيزى مدت و وقتى است . بنابراين، در عصر حاضر، هم به دعاى براى تعجيل فرج و هم به آماده کردن خود براى خدمتبه امام عصر (روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداه) امر شدهايم و اگر هر کدام از ما به وظايف خود عمل کند و حق پروردگار و رسول الله و اهل بيت را بشناسد، زمينهى مناسب براى ظهور امام (روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداه) را فراهم آورده است .
پىنوشت:
1) بسيارى از علماء اهل سنت هم در کتابهاى خود احاديثى در وصف امام مهدى (روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداه) نقل نمودهاند.
. ک: سنن ابن داود، ج 4، ص 107; سنن ابن ماجه، ج 2; کتاب الفتن باب 34; الصواعق المحرقه، ص 163; سند احمد، ج 1، ص 159; صحيح ترمذى، ج 4، ص 505; فوائد السمطين، ج 2، ص 331; تاريخ دمشق/ابن عساکر، ج 1، ص 114; ينابيع المودة، ص 431; حليةالاولياء، ج 5، ص 75; الفصول المهمة، ص 297; مشکاةالمصابيح، ج 3، ص 1501; مجمع الزوائد، ج 7، ص 314 و . . . 2) نساء: 165 .
3) انفال: 42 .
4) انعام: 149 .
5) نهج البلاغه، ح 147 .
6) شرح المقاصد، ج 5، ص 239 .
7) مسند احمد، ج 5، ص 61، رقم 16434 .
8) مسند ابى داوود الطيالسى، ص 259 .
9) صحيح بن حبان، ج 10، ص 434، قم 457 .
10) المعجم الکبير (طيرانى)، ج 19، ص 388، رقم 910 .
11) کمال الدين و تمام النعمه/شيخ طوسى/انتشارات اسلاميه/ج 1، ص 380 - 372 .
12) صحيح مسلم/ج 3/ص 1478، رقم 1851 .
13) طبقات ابن سعد/ج 4/ص 187 - 185 .
14) المعجم الکبير، ح 10، ص 166، رقم 10222 .
15) عقدالدرر فى اخبار المنتظر، ص 56 .
16) فرائد السمطين، ج 2، ص 325، رقم 575 .
17) الصواعق المحرمه، ص 249 .
18) البيان فى اخبار صاحب الزمان، الکنجى الشافعى، ص 502 .
19) الفتن، نعيم بن حماد، ج 1، ص 371، ح 1095; عقدالدرر، ص 282 (از طبرانى و ابى نعيم) ; والحاوى للفتاوي، ج 2، ص 66 .
20) کنز العمال، ج 14، ص 263، ح 38656 .
21) المنار المنيف، ص 149; کنز العمال، ج 14، ص 264، ح 38663 .
22) المنار المنيف، ص 150 .
23) کنزالعمال، ج 14، ص 268، ح 38678 .
24) الاصابه، ج 2، ص 114 - 115 - درالکتب العلميه - بيروت .
25) تهذيب الاسماء واللغات، ج 1، ص 176، رقم 147 .
26) مرقاةالمفاتيح، ج 9، ص 692 .
27) با اين اوصاف، از آن جا که ابن تيميه مىدانست وجود خضر، بهترين دليل براى رفع استبعاد از طول عمر است، دستبه تکذيب خضر زده است .(مؤلف)
28) قال رسول الله (صلىاللهعليهوآلهوسلم) : المهدى من ولدى، اسمه اسمى، و کنيته کنيتى، اشبه الناس بى خلقا و خلقا، تکون به غيبة و حيرة تضل فيها الامم، ثم يقبل کالشهاب الثاقب يملاءها عدلا و قسطا کما ملئت جورا و ظلما .(کمال الدين، ج 1، ص 286)
قال حسين بن على (عليهالسلام) : فى التاسع من ولدى، سنة من يوسف و سنة من موسى بن عمران، و هو قائمنا اهل البيت، يصلح الله تبارک و تعالى امره فى ليلة واحدة .(کمال الدين، ج 1، ص 316همچنين ر . ک:
1 - کمال الدين، ج 1، ص 287/قم، مؤسسه نشر اسلامى
2 - همان، ج 2، ص 372/قم، مؤسسه نشر اسلامى
3 - همان، ج 1، ص 151/قم، مؤسسه نشر اسلامى
4 - الخرائج والجرائح، ج 3، ص 1171/قم/مدرسه الامام المهدى
5 - همان، ج 2، ص 955/قم/مدرسه الامام المهدى
6 - الغيبة، ص 159/قم/منشورات مکتبة بصيرتى
دلائل الامامة، ص 347/قم/انتشارات رضى
8 - همان، ص 250/قم/انتشارات رضى
9 - تقريب المعارف فى الکلام، ص 191/تقى الدين بن نجم بن عبدالله/قم/جامعه مدرسين
10 - اثبات الوصية للامام على بن ابى طالب، ص 279/قم/منشورات مکتبة بصيرتى
29) حضرت استاد محمد اشتهاردى موارد ذيل را مهمترين عوامل زمينه ساز ظهور حضرت مىدانند .
1 - جاذبه قرآن و حقانيت اسلام
2 - علم و انديشه و به کار انداختن آن
3 - استقامت و پايدارى و شجاعت
4 - زهد و رعايت اخلاق و حقوق
5 - ايمان و توکل به خدا
6 - تعاون و همکارى
7 - برخوردها و روشهاى منطق با همديگر
8 - توجه به طبقه مستضعف
9 - اتحاد و انسجام مسلمانان
10 - رهبر شايسته
بقيةالله/1402/مسجد صدريه، ص 134 - 126 .
30) قال ابوعبدالله: ان فى صاحب هذا الامر سننا من الانبياء على نبينا و . . . و سنة من داوود و هو حکمه باالالهام .
(الخرائج والجرائح، ج 2، ص 936/قم/مدرسه الامام المهدى)
کتبت الى ابى محمد العسکرى اساله عن القائم (عليهالسلام) : اذا قام: بم يقضى بين الناس؟ واردت ان اساله عن شىء لحمى الربع، فاغفلت ذکرالحمى، فجاء الجواب، سالت عن الامام، اذا قام قضى بين الناس بعلمه کقضاء داود لايسال البينة .
(الدعوات/سعيد بن عبدالله بن حسين/ص 209/قم/مدرسه الامام المهدى)
همچنين ر . ک: الغيبة طوسى: ص 261; الامامة والتبصرة، ص 93، ح 84; الخرائج الجرائح، ج 1، ص 431; بصائر الدرجات فى فضائل آل محمد/محمد بن حسن/ص 259/قم/چاپ کتابخانه آيت الله مرعشى نجفى .
31) نهج البلاغه، خ 190 .
مسجد عمار ياسرمشهد مقدس
خادمان مسجد
ارسال مقاله توسط كاربر محترم سايت: j133719
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}